جدول جو
جدول جو

معنی چهره بشکفتن - جستجوی لغت در جدول جو

چهره بشکفتن
(جُ تَ)
خندان شدن. متبسم گشتن. شادان روی شدن. به شور و نشاط آمدن. گشاده روی شدن از فرح و شادی:
چو برزو ز شاه این سخن ها شنید
چو گل زآن سخن چهره اش بشکفید.
عطائی (برزونامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
رنگ شکستن. (آنندراج). کم رنگ کردن. (ناظم الاطباء) :
ز بسکه دارم از آن چشم بی سرانجامی
شکسته چهرۀ من همچو رنگ بادامی.
مفید بلخی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا